خانم پرستاری را می شناسم که سالها پیش طلاق گرفت و با پسرش که حالا هجده سال دارد، در نزدیکی تهران زندگی می کند. پارسال سوله ای در اطراف خانه اش اجاره کرد و در آن سگ های ولگرد مجروح را درمان می کند. لوازم بهداشتی را گاهی از بیمارستان کش می رود گاهی هم می خرد. شبی نیست که چند دقیقه کارش را رها نکند تا برود دستشویی بیمارستان. بعداز آن بطور عجیبی خمار می شود. نیم ساعت بعد حالش عادی می شود. دلسوزی عجیبی برای مراجعین و بیماران دارد. برای بچه های مریض جانش را هم می دهد. اگر همکارش پول...ادامه۱/۳