ماجرایِ من و تو ، باورِ باورها نیست
ماجراییست که در حافظۂ دنیا نیست
نَه دروغیم ! نَه رویا ، نَه خیالیم ،
نَه وَهْم..
ذاتِ عشقیم ! که در آینه ها پیدا نیست،،
تو گُمی در من وُ من در تو گُمم ، باور کُن !،،
جُز در این شعر ، نشان وُ اثری از ما نیست
شب که آرام تر از پِلکْ تو را می بندم
با دلم طاقتِ دیدارِ تو ، تا فردا نیست
من وُ تو ساحل وُ دریایِ همیم، اما نَه..!
ساحلْ اینقَدر که در فاصله با دریانیست !
عذابی ازاین بالاترکه نگذارند امیدزندگی وزنده بودنم را نه ببینم و نه صدایش راوبشنوم!😢