مامان من همیشه یه مثالی رومیزنه میگه قدیم تو‌دهاتی یه دختره روشوهرمیدن و‌پدر دختره ازدامادهیچی نمیخوادمیگه دخترمن چشم و‌دل سیره چیزی نیازنداره وعروسی هم نمیخوادو‌خانوده دامادیه مراسم جزئی میگیرن و‌عروس و میبرن اون زمان هم با اسب عروس میبردن!وقتی داشتن عروس ومیبردن باید از یه رودخونه ردمیشدن وقتی میخواستن رد بشن پدر دامادداد میزنه مواظب اسب باشید وای اسب و اب نبره پدرعروس این و‌که میشنوه میگه دخترم وبرگردونید نمیزاره ببرن میاره خونه میگه حالا بریدطلا بخرید و عروسی مفصل بگیرید بعددخترمو ببرید ادامه 👇🏻

串文

2024-09-05 07:03

讚

681

回覆

152

轉發

作者

粉絲

300

串文

89+

讚

回覆

轉發

24小時粉絲增長

無資料

互動率

(讚 + 回覆 + 轉發) / 粉絲數

290.33%

回覆 (BETA)

最先回覆的內容
發文後	用戶	內容
一小時內	Ghayour Bigzada ghayour511	پ ادامه‌ش کو🙄
7 小時內	فاطمه احمدی fatemevsky	نمیدونم همه جای دنیا اینجوریه یا نه ولی مع الاسف توی ایران این حکایت صادقه ....
8 小時內	_black_momba	من جای اون عروس و پدر عروس بودم کلا بهم میزدم ... مال مفت مغز اون داماد و خانوادشه
9 小時內	atila.turk04 atila.turk04	من از شما ميپرسم مگه الان از اون عروس و پدرش پيدا ميشه؟
11 小時內	▼͞╋ ᷝ ᷟ𝑛𝑒𝑔𝑖𝑛⊑💅⊒⸼ ⏅ n_atayi2000	عجب
13 小時內	mo0on🌙liza m0onliza	بقران عین حقیقته از منیکه حتی حلقه هم نداشتم بپرس😑 ولی اونیکه از اول خودشو بالا گرفت براش همه کار کردن خلاصه که زنی که خرج نداره ارج نداره
13 小時內	Leila leiliiiiiiiiii65	قدیمیا همه این داستانو میگفتن
16 小時內	Pari parisajedi7	باید میگفت دختر من چشم و دل سیره، چیزی نمیخواد ولی باید ازش مواظبت کنی و تو زندگی اون رو الویت قرار بدی، در غیر اینصورت طلاق دخترم رو ازت میگیرم! منظورم اینه که باید همه شرط و شروط رو دختر با داماد عنوان کنه، یا طبق فرهنگ ما پدر شرایط رو صاف و پوسکنده بگه!
18 小時內	peyman peyman_jarsagil	والله هیچی نخواستم و فقط خودش رو خواستم و آوردم وتا بگین ارزش قائل شدم و محبت کردم سال اول که مادرش عید دیدنی اومده بودن همراه فامیلهاش همشون حیران مونده بودن ولی افسوس که روز به روز عوض اینکه بچسبه به زندگی حار شد واز خونه خودمون دزدی می‌کرد می‌برد خونه مادرش آخرش هم خواست سند بزنم بنامش ومهریه اش رو گذاشت اجرا و لقد زد به همه زحمات وزندگی که براش درست کرده بودم بعدش هم پشیمون بود ولی شما بگین فایده ای داشت؟؟
一天內	Samir So 9741alib	قدیم ممشگل اینجابود که پدریابزرگترهاتصمیم میگرفتند کی باکی ازدواج کنه همین هم باعث میشد که داماد بفکراسبش باشه که اب نبره ولی به زنش اهمیت نمیداد حالا اونی که یکم اصالت داشتن و محبتی سرشون میشد باعروس بهتر رفتارمیکردن اگر نه زن و حق حرف زدن نداشت وهرچی مردمیگفت تابچه دارمیشدن چندسالی میگذشت کم کم باهم بهترمیشدند