1️⃣این قصه واقعیه!
«اسامی همه انتخابی هستند و اسامی واقعی نیستند».
ایران که بودم با چند تا از دوستای قدیمی (منظورم دوران دبستان)و بچه هاشون خونه دوست دوران ابتداییم دعوت داشتیم.
فرشته و دو تا دختراش، من و دخترام، پریماه که صاحبخونه بود، طناز و زیبا. بعد از شام، پریماه گفت بچه ها بذارین آلبوم بچگیامونو بیارم عکسا رو ببینیم.
عکسای تولدش بود. عکسای مدرسه، عکسای خودشو. خانواده اش و… چقدر خاطراتمون تازه شد. چقدر حس خوبی بود. یاد این صحبت دکتز شریعتی افتادم که میگه:
( بقیه در کامنت)👇🏼
داستان