به روی تمام نیمکت های شهر نوشتم "عجیب بویِ تورا میدهد شهریور"
تا تمامِ عابرانِ خسته روی آن بنشینند و هوایت را بو بکشند.
خیالی نیست
بگذار هوایی شوند
بگذار دنبالت بگردند
نمیدانند که این هوا از تبِ عشقِ مردادی رها شده که پایانش پاییزی سرد و تلخ در انتظارش است...