دلم برای صورت ماهت و آن طلایه نگاهت تنگ شده
عجیب هوای دلتنگی ات می چسبد
وقتی یادت را به آغوش می کشم تمام وجودم شعر می شود برای از تو گفتن و از تو نوشتن ...
تو را از سر دلتنگی به جرعه ای غزل می نوشم تا که نای دوباره بگیرم... به هر کجا که روی غزل غزل کنار منی
به هر نگاه که کنی بغل بغل قرار منی بابای از دست رفته ام