در کار بسیاری از خاطرهگوها واقعیت و خیال به هم میآمیزند و روایت عمدتاً یا به قصد سرگرم کردن شنونده است یا در جهت قهرمان نمایاندن راوی. در هر بازگویی، با حفظ پیکرهی اصلی، روایت با روایت قبلی تفاوتهای جزئی دارد و رفتهرفته و با ویرانی حافظه تفاوتها چنان میشوند که خاطره به کلی تغییر میکند و اثری یکسره متفاوت زاده میشود. روایت از هم میگسلد. تصاویر به آشوب تن میدهند. یکی اینجا، یکی آنجا اما همچنان دارای ارتباطی لرزان با یکدیگر. تنها دیدن شوق چشمهای گوینده است که تو را به شنیدن وامیدارد