وقتی شونزده هفده سالم بود آرزوم این بود که در یک خونه روستایی در سوئیس زندگی کنم. چرخ زندگی طوری چرخید که من مهاجرت تحصیلی و کاری کردم. و به جز ایران، در سه کشور دیگه زندگی کردم. و بعد در آخری ساکن شدم. الان شغل و خونه ام در دامنه یک تپه در یک شهر کوچک نروژ هست. تقریبا شبیه به آرزویی که در هفده سالگی داشتم. اما الان آرزوم اینه که برگردم به هفده سالگی و مثل همون روزها توی حیاط باصفای خونه مادربزرگم به سبک اون قدیما چای بنوشیم و صحبت کنیم.
آرزوها عوض می شوند، لحظه ها را دریابیم!