یه درجه از تنهایی وجود داره که حتی دیگه تو خیالت هم کسی رو به آغوش نمیکشی و با خاطرهی خوش یه رابطهی ساختگی به خواب نمیری و اگه در واقعیت هم کسی بهت پیشنهاد دوستی بده قبولش نمیکنی. چون دیگه باورت رو به دوست داشته شدن از دست دادی و هر اتفاقی رو یه سراب میبینی.
تنهایی زیاد، نمیتونه آدمو بکشه اما دنیا رو براش تیره و تار میکنه.
درست مثل کسایی که با وجود داشتن کور رنگی به رنگین کمان نگاه میکنن و با خودشون میگن:
بازم یه سراب رنگ و رو رفتهی تکراری.