2024-12-08 20:14
امروز یه خاطره بچه گیام یادم افتاد بگم براتون جالب بود برام .۵ـ۶ ساله بودم عروسی داییم شد ما هم دعوت رفتیم شهرستان قبلتر از اونو یادم نیست ک میرفتیم اونسال من و دختر،دایی بزرگم ک همسن بودیم اتیش سوزوندیم، خلاصه دوشب بعد عروسی داماد بخاطر کاری رفت ک شب نیاد مادرم بمن و دختر داییم گفت بریم پیش عروس بخابیم تنها نباشه ماهم ذوق زده رفتیم طبقه بالا پیش عروس خلاصه با ذوق زیاد کنار عروس خوابیدیم .دم دمای صبح حس کردم گردنم خشک شده بیدارشدم ترسیدم اولش یادم نبود کجام بعد یهو با دیدن .. .ادامع کامنت اول 👇
88
回覆
26
轉發
3

作者

suri
mehrrab2029
粉絲
串文
99+

回覆

轉發

24小時粉絲增長

無資料

互動率

(讚 + 回覆 + 轉發) / 粉絲數
Infinity%

© 2025 Threadser.net. 版權所有。

Threadser.net 與 Meta Platforms, Inc. 無關,未經其認可、贊助或特別批准。

Threadser.net 也不與 Meta 的"Threads" 產品存在任何關聯。