دخترم دو سال و چند ماهش بود داشتیم میرفتیم ایران از پرواز طولانی خسته بود مهماندارم گیر داده بود که باید بشینه رو صندلیش و کمربند و ببنده دخترم ترسیده بود گریه میکرد یه خانوم مسن جلوی ما نشسته بود یه بند میکفت ول کن مهماندارو بغلش کن سرم رفت غر میزد میگفت خفه نمیکنه بچه رو👀👀از صندلیای دورو بر هم مدام راهکار به گوش میرسید یهو بدنم داغ شد نمیدونستم چیکار کنم پاشدم ایستادم با صدای بلند گفتم خفه شین لطفا👀😎تا هواپیما بشینه دیکه از دور و بریام صدا در نیومد حتما باید بهتون بی احترامی کنیم ببندین دیگه🤣

چقدر نیاز دارم اینو چاپ کنم روی لباسم😂

دخترم تو ترمینال مشهد زد زیر گریه و خب تا نماز خونه پیدا کنم طول می‌کشید شیر خشک درست کردم یه زنه نشست کنارم آنقدر زر زد زر زد زر زد که حد نداشت پامیشدم شیر خشک بدم دنبال سرم راه می افتاد که دلش درد میکنه گشنمه اینطور نگیر چیکارش کردی چی خوردی وای واقعا یه تجربه دردناک و سخت بود رام