خیلی ها از زمان شاه داستانها دارند
۱- برادر بزرگم تا کلاس نهم را در چهارمحال بختیاری تمام کرد و چونکه ریاضیاتش خیلی خوب بود و عاشق مهندسی بود و دبیرستان محل ما فقط تا دیپلم طبیعی بیشتر نداشت او باید به شهر بزرگتری میرفت تا بتواند ادامه درسش را در رشته ریاضی ادامه دهد، چند سالی از فوت بابا میگذشت و اوضاع ما چندان خوب نبود، مادر همیشه در تکاپو بود که برای ما تا آنجایی که امکان داشت وسایل تحصیل ما را فراهم کند، چون بقول خودش تنها راه نجات ما درس و سخت کار کردن بود، تا آنجایی که امکان داشت👇