2025-01-02 21:07
رفته بودیم شهرستان بابام میخواست بره خونه فامیلاش ومن نمیخواستم برم
برای اینکه مثلا منو متقاعد کنه برگشته میگه:ببین بابا یه روزی میرسه که تو با شوهر و بچهات میای اینجا و میبینی کسیو نداری بری خونش و باهاش رفت و امد کنی
من که چیزی نگفتم ولی جدا بابام چرا فکر کرده من با پای خودم یه روز میرم تو یه سگ دونی که از دوغوز اباد و کویر لوت پرت تره برای اینکه با پسر عمه ی شوهر خاله ی مادربزرگ پسر عمه ی بابام در ارتباط باشم؟
پدر من اگه تو نباشی من اصلا سمت این سگا نمیرم