2025-01-03 07:30
یه سالی میشد دست بهش نزده بودم
ولی رفتم از کشو برداشتمش...درشو باز کردم و گذاشتم رو صورتم...
یهو دیدم وااااا...چقد فرق بین نبودن و بودنش...
بهم گفته حالا هر وقت خواستی بزار هر وقت نخواستی نزار..
یجوری ک اینگار بود و نبودش خیلی مهم نی ...منم انداختمش یه گوشه..
با اینکه هم دنیارو باهاش قشنگتر میدیدم هم بهم میومد هم وقتی آفتاب بهش میخورد رنگش میشد بنفش ...
ولی وقتی دوباره گذاشتم رو چشام دیدم من چقد تار میدیدم و نمی فهمیدم...
رفتم تو فکر....
ببین انگار بعضی آدما مثل همین عینک ان...
ادامه کامنت