2025-01-31 07:35
آتشی در خرمن هستی من افتاده بود
!تا برآرد روزگار از روزگار من دمار
من چو غواصی که ناگه رفته در کام نهنگ
یا کسی کو خود زده ناگه به آبی ٬ بی گدار
.
.
.
.
تاج عشق آری به خاکستر نشینان می دهند
!هر گدای عشق را حافظ نخواند شهریار
«فخرالشعرای تبریز»