حضرت حافظ:
طفیل هستی عشقند آدمی وپری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه واز عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
زهجر و وصل تو در حَیرتم چه چاره کنم
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
ببوی زُلف ورُخت می روند ومی آیند
صبا به غالیه سایی وگُل به جلوه گری
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه چشمی به ما نمی نگری
بیا وسلطنت از ما بخر به مایه ی حُسن
وزین معامله غافل مشو که حیف خوری
غالیه سایی: مُشک افشانی