داشتم نتهای قدیمم نگاه میکردم، نوشته بودم:
«تا وقتی بتونم دریا رو ببینم، خوشبختم.»
چه اتفاقی درونم افتاده که دریا رو میبینم، کنار دریا زندگی میکنم ولی احساس خوشبختی نمیکنم؟
گمونم چون میدونم اینجا دیگه جای من نیست، چون باید ازش دل بکنم، دیگه از داشتنش و این لحظه خوشحال نیستم؛ نمیدونم چی درسته و چی غلط، اما میدونم در لحظه زندگی نکردن و استرس فردا رو داشتن، بعداً پشیمونم میکنه...